ازخزان شهر تا خونین شهر و خرمشهر

🖊سید محمدرضا موالی زاده

انقلاب تازه در حال اوج گیری بود که یکی از شخصیت‌‌‌های مبارز به خرمشهر آمد و در مسجد جامع سخنرانی پر شوری ایراد کرد و گفت تحرکی در زمینه انقلاب دراین شهر نمی‌بینم، گویی مردمان این دیارخفته اند اصلا بهتر است نام این شهر را خزان شهر بگذاریم نه خرمشهر.

ایشان آن روز آنگونه سخن گفت زیرا از روند فعالیت‌‌‌های انقلابی درآن شهراطلاع نداشت و نمی‌دانست که اولین گروه مبارزاتی درخرمشهر درسال۴۸ شکل گرفته بود و اعضای آن حبس‌ها و شکنجه هابه جان خریدند

او نمی‌دانست هسته‌‌‌های متعددی ازجوانان پرشور انقلابی از سال هاپیش درشهر شکل گرفته بود. شهر چندین عالم انقلابی داشت و به مناسبت‌‌‌های مختلف نیز ازعلما و دانشمندان مبارز کشوری برای ایراد سخنرانی در مساجد شهر دعوت به عمل می‌آمد.

آری؛ خرمشهر از روز نخست در بطن مبارزات بود. شب بعد از قیام ۱۹ دی، درخرمشهر، تجمع اعتراضی و درگیری باساواک صورت گرفت. پس از آن، شور انقلابی آنچنان شهر را فرا گرفت؛ رژیم پهلوی که در آبادان حکومت نظامی‌اعلام کرده بود ناچار شد عملاً دامنه آن را به خرمشهر بکشاند.

انقلاب که پیروز شد تحرکات پیدا و پنهان رژیم بعث عراق سامان گرفت. سرانجام روز ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ حمله سراسری و تمام عیار عراق به کشورمان آغاز گردید.

کمی‌به عقب برگردم و به این موضوع اشاره نمایم که استراتژی حزب بعث عراق اساساً از همان ابتدای تاسیس اش بر پایه توسعه طلبی در منطقه طراحی شده بود. صالح مهدی عماش معاون نخست وزیر و وزیرجنگ وقت عراق در کتاب خود به نام «اتحاد نظامی» که در سال ۱۹۶۷ منتشر گردید صراحتاً اعلام کرد که ما می‌بایستی به وسعت سرزمینی بیندیشیم و در این زمینه آمادگی لازم را به دست آوریم لذا برای رسیدن به این هدف بایستی با کشورهای همسایه بجنگیم. او در این کتاب به راحتی دست به تحریف تاریخ زد و خوزستان و کویت را به عنوان استانهای عراق معرفی نمود. پا را از این فراتر گذاشته حتی به سوریه توصیه می‌کند که نسبت به منطقه اسکندرون در خاک ترکیه ادعای مالکیت کند. حتی دراین کتاب تخمینی از میزان نیروها وجنگ افزارهای موردنیاز و آمار کشته‌ها رابه صورتی کلی ارائه می‌نماید.

صحنه دیگر تاربخ، ماجرای قرارداد ۱۹۷۵ است. صدام قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را به عنوان یک تاکتیک مقطعی امضاء کرد اما مترصد فرصتی بود تا به ایران حمله کند.

نگارنده این نوشته در ملاقاتی که دردوران ماموریت در الجزایر با یکی از پیشکسوتان وزارت امور خارجه آن کشور داشتم. ایشان خاطره ای از هواری بومدین رئیس جمهور وقت الجزایر نقل کرد: “در سفری که بومدین به عراق داشت پس از پایان سفر، صدام برای بدرقه او به فرودگاه رفت. بومدین با صدام خداحافظی می‌کند. بومدین در حالی که احساس نگرانی داشت از پله‌‌‌های هواپیما بالا می‌رود اما ناگهان دوباره باز می‌گردد و باصدام سخن می‌گوید. از صدام می‌خواهد که به هیچ وجه به جنگ با ایران نیندیشد و در این خصوص برنامه ریزی ننماید”.

بومدین در سال ۱۹۷۸ قبل از پیروزی انقلاب درگذشت. این خاطره و ده‌ها سند آرشیوی دیگر به درستی نشان می‌دهند که صدام از همان ابتدا به دنبال حمله به ایران بود. آنچنان به مالیخولیای قدرت مبتلا شده بود که نصیحت هیچ ناصح مشفقی را بر نمی‌تافت.این توهم و اندیشه پلشت با پیروزی انقلاب اسلامی‌ در صدام تقویت شد. او با ارزیابی پر اشتباه گمان کرد به دلیل برخی ناآرامی‌ها و نیز التهابات سیاسی، شیرازه مدیریت کشور ایران از هم گسیخته شده است لذا جنگی تمام عیار را بر علیه ایران آغاز کرد. صدام در پی آن بود که ماشین نظامی‌خود را روانه ایران کرده و سه روزه خوزستان را به تصرف خویش درآورد اما هیچگاه گمان نمی‌برد با چنین مقاومتی از سوی مردم مواجه شود.


به صحنه چهارم باز می‌گردم. حماسه ماندگار و تاریخی مردم خرمشهر را مرور میکنم. صحنه پرشکوه مقاومت دلیر مردان و شیر زنان ایرانی در دوران دفاع مقدس است. نیروهای ما در خرمشهر شجاعانه و غیرتمندانه وباکمترین امکانات ۳۵ روز تمام جنگیدند و از عمق جان مایه گذاشتند تا شهر سقوط نکند.

صدام مرتکب جنایات بسیاری در خرمشهر شد ارتش او در روز ۲۴مهرماه ۵۹ حمام خون به راه انداخت تا جایی که خرمشهر در آن روز به خونین شهر تغییر نام یافت. سرانجام شهر درروز۴ آبان سال ۵۹ سقوط کرد و به مدت ۵۷۵ روز در دست بعثی‌ها اسیر یود. در طی این مدت بچه‌‌‌های شهر که به آن سوی رودخانه رفته بودند نگذاشتند بعثی‌‌‌های اشغالگر حتی یک روزِ آرام داشته باشند.

سرانجام روز ۳ خرداد ۶۱ فرا رسید و خرمشهر قهرمان آزاد شد در آن روز به مسجد جامع رفتیم در آنجا به یاد آن شخصیت انقلابی افتادم که خرمشهر را خزان شهر نامیده بود گفتم ای کاش ایشان امروز به اینجا می‌آمد و قد برافراشتن خرمشهر قهرمان و ایستادن آن را بر بلندای قله شجاعت و ایثار را می‌دید.

خزان شهر، خونین شهر، و دوباره خرمشهر. در آن روز سری به خانه زدم تنها مخروبه ای از آن باقی مانده بود اما در میانه آن، تک درخت کهوری، سرفرازانه ایستاده بود گویی روایت گر ایام اسارت بود، درمیان تلی از آوار آن درخت سبز و ستبر بشارت از حیات مجدد خرمشهر می‌داد.


سلام بر خرمشهر قهرمان و شهدای پاکبازش که چه حماسه‌ها آفریدند و بر مردم صبور وسختی کشیده اش که چه رنج‌ها به جان خریدند.


سلام بر قافله شهیدان، جانبازان، آزادگان، رزمندگان و اهالی خطه ایثار


سلام بر جای جای پایتخت مقاومت


سلام بر ایران، مهد شیران، خاک دلیران


در پایان یاد می‌کنم از شاعر معاصر زنده یاد سپیده کاشانی و آن سروده زیبایش را می‌آورم.


ای شهر خرمشهر، ای خاک گهرخیز

ای سینۀ پر آذرت از قصه لبریز


خاکت ببوسم، خاک تو بوسیدنی شد

گلهای خرمشهر من بوئیدنی شد


بامن بخوان شعر ظفرای بندر سبز

شب سر شد و آمد سحرای بندر سبز

خرمشهر را خدا آزاد کرد.
سالروز آزادی اش گرامی‌باد
.

والسلام

عکس از محسن راستانی؛ عکاس و راوی دفاع مقدس

افزودن دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب

ما را دنبال کنید: