📌

در دو دهه اخیر استفاده بی‌رویه از منابع آبی در بخش کشاورزی به بحرانی چندوجهی در جنوب و جنوب‌غرب ایران تبدیل شده است. ورود سرمایه‌های غیرمحلی به مناطق حاصلخیزی همچون شادگان، سوسنگرد، حمیدیه و دشت عباس، الگوی سنتی مالکیت و بهره‌برداری از زمین را دگرگون کرده است. صاحبان این سرمایه‌ها با دریافت اجازه‌های موقت از مالکان زمین، اقدام به کشت محصولات فصلی پرآب‌بر ــ به‌ویژه برنج ــ می‌کنند. این روند در حالی شکل گرفته که محدودیت‌های قانونی در مصرف آب و دستورالعمل‌های وزارت نیرو و جهاد کشاورزی عملاً با فشار شبکه‌های سیاسی محلی و نمایندگان مجلس نادیده گرفته می‌شود.

سازوکار مذکور از یک سو موجب انباشت سودهای کلان برای سرمایه‌گذاران بیرونی شده و از سوی دیگر نه تنها به توسعه و انباشت ثروت در میان جوامع محلی نیانجامیده، بلکه زمینه‌های عقب‌ماندگی بیشتر را نیز فراهم آورده است. مالکان بومی‌که در گذشته دست‌کم بخشی از فرایند تولید را مدیریت می‌کردند، اکنون به دریافت اجاره‌های ناچیز یا مشارکت‌های صوری بسنده کرده و عملاً از دسترسی به فناوری‌های نوین کشاورزی و شیوه‌های بهینه آبیاری محروم مانده‌اند. نتیجه آن، ایجاد نوعی «اقتصاد هرزرو» است؛ اقتصادی که در آن کشاورزان بومی‌به جای نقش‌آفرینی فعال در چرخه تولید، به نظاره‌گران منفعل و گاه مصرف‌کنندگان سود کوتاه‌مدت تبدیل شده‌اند.

به این ترتیب بحران آب نه صرفاً یک مسئله طبیعی یا اقلیمی، بلکه محصول سازوکارهای قدرت، سرمایه و سیاست نیز هست. بهره‌برداری بی‌رویه از آب‌های سطحی و زیرزمینی برای کشت محصولات پرمصرف، ساختارهای زیست‌محیطی را در معرض فروپاشی قرار داده و چشم‌انداز آینده کشاورزی در این مناطق را با ابهام جدی مواجه کرده است. تداوم این وضعیت می‌تواند به تخریب پایدار منابع، مهاجرت گسترده روستاییان، و تشدید شکاف‌های اجتماعی میان سرمایه‌گذاران غیرمحلی و جوامع بومی‌بینجامد.

🖋 مسعود فروزنده

افزودن دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *